• من ،کجا چرا ؟



سلام ،به وب سايت من خوش آمديد

  • اتفاقات
  • جملات قصار من
  • داستان
  • داستان کوتاه
  • دسته‌بندی نشده
  • دیده ها
  • عمومی
  • فلسفک
  • کلمات منظم
  • لطیفه
  • محسنیوس
  • مطالب جالب
  • نظرسنجی
  • یادداشتهای ذهنی مشوش

بايگاني براي اکتبر, 2014


التماس..

دسته : ديده ها, فلسفك, محسنيوس, يادداشتهاي ذهني مشوش نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 21, 2014

قطار که می ایستد، با عجله جلو می رود و خط زردی را که چراغ های چشمک زن روی آن با نزدیک شدن قطار شروع به چشمک زدن کرده اند، رد می کند..

سریع دکمه قرمز رنگ روی درب قطار را فشار می دهد تا در تلاشی بیهوده به حساب خود درب واگن زودتر باز شود..

و با خوشحالی از این پیروزی به داخل واگن می جهد..

یک نگاه سریع رفت و برگشتی عمیق که امتدادش تا عمق دیدرس دو واگن کناری از هر طرف می رسد..

و انتخابش را می کند..

پسرکی کتوشلواری که انگار لباس هایش متعلق به خودش نیست و به تنش زار می زند..

ته ریشی نصفه و نیمه با نگاهی که به کف واگن دوخته شده است و کیف شیک و قهوه ای رنگ که با لباس هایش ست شده است..

دو دستی دسته کیف را گرفته است و آن را در جلوی شلوارش نگه داشته است، انگار چیزی زیر شلوار دارد که تلاش می کند با کیفش آن را مخفی نگه دارد..

…

در تلاشی کشنده سعی می کند نگاه پسرک را که به سختی به زمین دوخته شده به سوی خود جلب کند..

اما فایده ای ندارد..

همچنان نگاهی به زمین..

و همچنان حسرت..

…

شالش را عقب می کشد و کمی از لاله گوشش به همراه گوشواره طلای سفیدش نمایان می شود..

از کمی آن طرف تر جوانی خوش قیافه با تیپ امروزی و شیک نگاهش به او جلب می شود..

دخترک خسته از تلاش بی نتیجه اش نگاهش را از او بر می دارد..

…

و یک نگاه سریع رفت و برگشتی عمیق که امتدادش تا عمق دیدرس دو واگن کناری از هر طرف می رسد…

Comment

نیمه شب..

دسته : فلسفك, کلمات منظم, يادداشتهاي ذهني مشوش نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 16, 2014

دستانش را به شکلی خاص حلقه کرد و به هم رساند طوری که از پشتش به هم قلاب شد..

خط سردی را روی بدنش احساس کرد که از زیر باسن شروع شد و تا گردنش رسید..

حس عجیبی بود، با اینکه این حس را به کرّات تجربه کرده بود اما هنوز برایش تازگی داشت

<>

حرارتی دلچسب تمام بدنش را گرفته بود..

گرچه از پشت سر سرما را احساس می کرد، اما از مقابل گرمای لطیفی نوازشش می کرد..

گرمای دو جسم کوچک را روی گردنش احساس کرد و پس از ترک آنها، رطوبتی بر گردنش باقی ماند..

زمان زیادی طول نکشید..

چراغ ها خاموش شد..

Comment

سرِ آخر…

دسته : اتفاقات, ديده ها, عمومي, مطالب جالب نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 15, 2014

بالاخره اتفاق افتاد..!

هر چند اون چیزی که همیشه فکر می کردم نبود..

اما اصلا شبیه اون چیزی که همیشه فکر می کردم، نبود!!

…

اما شیرین بود، دوس داشتم!!!

Comment

سر در گم ..

دسته : فلسفك, محسنيوس, يادداشتهاي ذهني مشوش نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 12, 2014

نمی دانست کجا می رود..

در امتداد یک کوچه تاریک که چراغ تیر برقی گاه کمی از سیاهی شب را می شکست و دوباره خاموش می شد

به سختی راهش را پیدا می کرد

حواسش نبود که چه کار می کند

فقط می رفت چون فکر می کرد باید برود..

حواسش به هیچ چیز نبود، به هیچ یک از مسائلی که روزی برایش بسیار مهم می نمود..

آهار شلوارش شکسته بود، لاک ناخنش ریخته بود و ظاهری ناموزون به دستهایش می داد..

پاهایش می لرزید و گشاد گشاد قدم برمی داشت..

دهانش بوی نامطبوعی می داد که اگر چند سال پیش می بود هرگز آن را تحمل نمی کرد

اما اکنون تمام بدترین تصوراتش از آینده اش همراهش بود..

و بدترین احتمالی که قبلا شنیده بود..

اتفاق افتاده بود

…

چراغ تیر برق دوباره خاموش شد…

Comment

چینج یور پث…

دسته : فلسفك, محسنيوس نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 10, 2014

reil

قطار فقط از یک قانون پیروی می کنه:

«فقط از ریلت خارج نشو»

–اینجوری همیشه به هدف می رسه–

تو هم برای رسیدن به هدف فقط در مسیرت باش..

اما فرق تو با قطار اینه که:

«تو هر جایی بخوای می تونی ریلتو بکشی…»

Comment

دنیایی رویایی..

دسته : ديده ها, فلسفك, محسنيوس, يادداشتهاي ذهني مشوش نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 8, 2014

چه دنیایی…
اونجا همه با هم خوبن..
هیچ کس به کار کسی حسودی نمی کنه..
اونجا یه عادم آدی می تونه با دختر وزیر ازدواج کنه..
دختر شهردارو به پسر کارگر سر گذر می دن..
کسی از قیافش شرمنده نیس..
آرزوی بزرگ پسر شاد قصه، داشتن پوست روشن تر و قد بلندتر نیس..
دغدغه پسرای بد شهر مخ زنی و دخترای بد شهر شارژ و تیغ زنی نیس..
دغدغه پسرای خوب شهر این می ده اون نمی ده و کچا برم بده کجا نرم نده و دخترای خوب شهر آیا می یاد آیا نمی یاد نیس..
…
اما اونجا رویاس..
حقیقت اینجاس..
جایی که رویا ها چیزی جز رویا نیستن

Comment

..زمان

دسته : فلسفك, محسنيوس نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 4, 2014

…اجازه بده گذر زمان همه چیزو درست کنه…

Comment

ذات..

دسته : ديده ها, فلسفك, محسنيوس نويسنده :admin — Leave a comment
اکتبر 2, 2014

.. سیگارش را بر لب گذاشت و فندک را روشن کرد

دیگر چیزی ندید

جز سرخی شعله آتش و یک هاله قرمز رنگ..

چند دقیقه ای انگار در این دنیا نبود

زمان متوقف شده بود..

…

یک کودک درون آب بازی می کرد..

بچه ها در ساحل می دویدند و جای باریک سر انگشتانشان را روی ماسه ها بر جای می گذاشتند

نگاه جسورانه ی پسرکی شیطان که مشغول جست و خیز در آب بود گه گاه با نگاه دخترک طلاقی می کرد،

دخترک گاه خود را برای او لوس می کرد و گاه با بی توجهیش او را می آزرد..

یک لحظه به او نزدیک شد

صورتش را به صورت او چسباند..

…

.. هی خ….

اینجا اتوبوسه، خفه شدیم..

چشم که باز کرد دوباره خود را درون اتوبوس یافت

و همچنان به سمت مقصد موهومش در حرکت بود

خاکستر سیگارش را ریخت و ته سیگار را که دیگر دود تلخی داشت رها کرد..

دخترکی در صندلی کناری با چشمان درشت سبز رنگش به او خیره شده بود..

یاد بچگی افتاد..

لطافتش، ظرافتش، آن همه شیطنت..

همه را فراموش کرده بود..

فراموش کرده بود که او یک زن است..

…

شالش را عقب کشید

لب هایش را به حالتی خاص روی هم مالید تا رژش که در محل قرار گیری سیگار کم رنگ شده بود، یکدست شود..

از شیشه زمین را نگاه کرد که چه با سرعت می گذشت

ولی همه چیز ثابت بود..

دوباره برگشته بود..

ضعفش..

وضعیت بدش..

و تمام آوار سنگین گذشته اش..

مثل اتوبوس به سمت سرنوشت شومش در حرکت بود..

به هیچ چیز فکر نکرد..

نه به آنچه بر سرش آمده بود..

نه به آنچه در انتظارش بود..

نه به اینکه امشب در آغوش چه کسی شب را به صبح خواهد رساند..

….

هاله قرمز رنگ لاک های ناخنش که هر چه نزدیکتر می شد تار تر می شد و زمان هم کند تر..

سیگاری دیگر آتش زد…

Comment

حس بد این روزهای من..

دسته : فلسفك, محسنيوس, يادداشتهاي ذهني مشوش نويسنده :admin — Leave a comment
سپتامبر 28, 2014

امروز اصلا حس خوبی ندارم

مثل یک بره که به کشتارگاه می رود..

آآآآآی ی ی ی ی… قصاب ها!!

سیرابم کنید..

Comment
  • من..

    غرق رویاهایم
    به تو می اندیشم
    تو که اینجا هستی
    سخت در آغوشم
    و چه از من دوری
    و چه تنهایم من
    و در این تنهایی
    به تو می اندیشم ..

    (محسن مختاری)

  • سامانه پیامکی

    موفق ترین سامانه ارسال پیامک در کشور
  • نوشته‌های تازه

    • بیهوده..
    • بجنب..
    • عاقبت..
    • چرند..
    • خودت باش..
  • دسته‌ها

    • اتفاقات
    • جملات قصار من
    • داستان
    • داستان کوتاه
    • دسته‌بندی نشده
    • دیده ها
    • عمومی
    • فلسفک
    • کلمات منظم
    • لطیفه
    • محسنیوس
    • مطالب جالب
    • نظرسنجی
    • یادداشتهای ذهنی مشوش
  • بایگانی

    • اردیبهشت ۱۳۹۸ (۱)
    • تیر ۱۳۹۷ (۱)
    • آذر ۱۳۹۴ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۴ (۱)
    • تیر ۱۳۹۴ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۴ (۱)
    • اردیبهشت ۱۳۹۴ (۳)
    • فروردین ۱۳۹۴ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۳ (۴)
    • بهمن ۱۳۹۳ (۳)
    • دی ۱۳۹۳ (۴)
    • آذر ۱۳۹۳ (۱)
    • آبان ۱۳۹۳ (۱)
    • مهر ۱۳۹۳ (۹)
    • شهریور ۱۳۹۳ (۲)
    • مرداد ۱۳۹۳ (۱)
    • تیر ۱۳۹۳ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۳ (۲)
    • اردیبهشت ۱۳۹۳ (۲)
    • فروردین ۱۳۹۳ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۲ (۱)
    • بهمن ۱۳۹۲ (۳)
    • دی ۱۳۹۲ (۱)
    • آذر ۱۳۹۲ (۴)
    • آبان ۱۳۹۲ (۱)
    • مهر ۱۳۹۲ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۲ (۳)
    • مرداد ۱۳۹۲ (۳)
    • تیر ۱۳۹۲ (۲)
    • خرداد ۱۳۹۲ (۲)
    • اردیبهشت ۱۳۹۲ (۲)
    • فروردین ۱۳۹۲ (۳)
    • اسفند ۱۳۹۱ (۳)
    • بهمن ۱۳۹۱ (۱)
    • دی ۱۳۹۱ (۲)
    • آذر ۱۳۹۱ (۴)
    • آبان ۱۳۹۱ (۲)
    • مهر ۱۳۹۱ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۱ (۱)
    • مرداد ۱۳۹۱ (۱)
    • تیر ۱۳۹۱ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۱ (۴)
    • اردیبهشت ۱۳۹۱ (۵)
    • فروردین ۱۳۹۱ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۰ (۳)
    • بهمن ۱۳۹۰ (۵)
    • دی ۱۳۹۰ (۲)
    • آذر ۱۳۹۰ (۱۲)
    • آبان ۱۳۹۰ (۷)
    • مهر ۱۳۹۰ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۰ (۱)
  • تقویم

    مهر ۱۴۰۱
    ی د س چ پ ج ش
        شهریور »
     123456789101112131415161718192021222324252627282930  
  • آخرین دیدگاه‌ها

    • admin در واقعاااا؟؟!!
    • admin در وای وای وای!!
    • ماتادور در واقعاااا؟؟!!
    • مرتضی در وای وای وای!!
    • مرتضی در آدم..
  • اطلاعات

    • ورود
    • خوراک ورودی‌ها
    • خوراک دیدگاه‌ها
    • وردپرس
  • لینک های مفید

    بنیاد کتاب - کتابخانه ای به وسعت ایران
  • Friends & links

  • Pages

    • من ،کجا چرا ؟
  • Monthly archives

    • می 2019
    • جولای 2018
    • دسامبر 2015
    • سپتامبر 2015
    • جولای 2015
Powered by WordPress & Web Design Company
[ Back to top ]