• من ،کجا چرا ؟



سلام ،به وب سايت من خوش آمديد

  • اتفاقات
  • جملات قصار من
  • داستان
  • داستان کوتاه
  • دسته‌بندی نشده
  • دیده ها
  • عمومی
  • فلسفک
  • کلمات منظم
  • لطیفه
  • محسنیوس
  • مطالب جالب
  • نظرسنجی
  • یادداشتهای ذهنی مشوش

بايگاني براي فوریه, 2012


خیلی کار داشتم ،ببخشید !

دسته : عمومي نويسنده :Mohsen — Leave a comment
فوریه 17, 2012

انقدر کار سرم ریخته بود که نرسیدم تناقضو ادامه بدم .

ان شاالله این هفته

Comment

دمش گرم

دسته : عمومي نويسنده :Mohsen — Leave a comment
فوریه 15, 2012

وای …

خیلی خوشحالم ..!

یه میل برام اومد که لوگومو بذارم تو یه سایتی

رفتم سر زدم ،خوندم بنده خدا هم فامیلیم بود !

بهش میل زدم گفتم حالا که فامیلامون یکیه بیا لوگوی منو مجانی بذار !

اونم گفت باشه و لوگومو قرار داد :

http://www.1millionpixel.ir

اونم اولین نفر !

دمش گرم

Comment

تناقض (قسمت دوم)

دسته : داستان نويسنده :Mohsen — Leave a comment
فوریه 5, 2012

…

نور و امتداد افق ،تاریکی چهره  و فوران نور از اطراف ،اولین چیزی بود که به چشم آرش آمد .اما اینها همه خیالات بود .در واقعیت تنها مردی در مقابلش ایستاده بود .ظاهری آرام داشت و با لبخندی به او زل زده بود .سلام ،تنها کلمه ای بود که از دهان آرش خارج شد .سلام دوست عزیز .

-شما اسم منو …

-نترس !من جادوگر نیستم .می فهمی .عجله نکن .هنوز با هم کار داریم .

آرش فکر کرد :کار ؟چه کاری ؟من باید برم …

-نمی خوای چیزایی رو بدونی که دنبالشونی ؟

-دنبال چی ؟من دنبال چیزی نیستم .فقط داشتم می رفتم …

-چرا انسانها این همه کار اشتباه رو تکرار می کنن در حالی که قبلتر هم اشخاص دیگه ای اونارو تکرار کردن ؟فلان شخص فلان کارو تا حالا کرده ؟بقیم مثل اون مشکل ناجورو دارن ؟آزیتا می تونه …

-مسخرست .تو نمی تونی از این چیزا خبر داشته باشی . فکر کرد :اما اگه بدونه و حتی بتونه جوابمو بده چی ؟ View full article »

Read More & Comment

تناقض (قسمت اول)

دسته : داستان نويسنده :Mohsen — Leave a comment
ژانویه 29, 2012

تناقض

آرش در حالی که منظره ی مورد علاقه اش را – خورشید که در مرز تلاقی افق و کوه ها قرار گرفته بود – تماشا می کرد و در ذهنش به آرزوهایش فکر می کرد که همیشه در چنین مواقعی بیشتر از همیشه در ذهنش مجسم می شد ،از دامنه ی کم شیب کوه پایین می آمد .نزدیک غروب بود و او باید هر چه زودتر به مکان اطراقشان برمی گشت صبح آن روز با پدر ،مادر و دو خواهرش برای گذران یک روز تعطیل به آنجا آمده بودند .دشتی سرسبز که در گوشه و کنار تپه هایی کم شیب و زیبا آن را آراسته بودند .با رودی پر از ماهی های خوشمزه که از میان آن گذشته بود .در محل اطراقشان کمتر کسی توقف می کرد .انگار مردم حوصله نداشتند وقت خود را در کنار تپه ای سنگلاخی که مجبور بودند اتومبیل خود را پارک کنند و ده دقیقه ای پیاده روی کنند تا به دشتی سرسبز برسند ،برای چند تکه سنگ و یک منظره ی نه چندان جالب تلف کنند .تعطیلات را آنجا می گراندند .جای خوبی بود ،یک طبیعت بکر و دست نخورده که هیچ اثری از فعالیتهای انسانی در آن به چشم نمی خورد ،دقیقا جایی که خانواده ی آرش به آن علاقه مند بودند . View full article »

Read More & Comment

فقط یک لحظه

دسته : داستان كوتاه نويسنده :Mohsen — Leave a comment
ژانویه 21, 2012

در به آرامی روی پاشنه چرخید ،اما کسی داخل نشد .رویا دوباره برگشت .چهره اش نگران به نظر می رسید .بالاخره هم به خواسته اش نرسیده بود .گوشی اش را از جیبش درآورد و دوباره به استادش زنگ زد :

– سلام خانوم یکتا .اگر دوباره می خواین خواسته ی قبلی تونو بگید ،خواهش می کنم صرفنظر کنید ،گفتم که …

– استاد تو رو خدا …به خدا به هیچ جای دنیا بر نمی خوره ،می دونم قانونه ،می دونم تو آیین نامه نیومده ؛فقط به خاطر خدا کمکم کنید ،من سختی زیاد کشیدم ،به من اعتماد کنید ،بذارین بفهمم که دنیا اونقدرم که من فکر می کنم نامرد نیست …

الو …الو …استاد نه … View full article »

Read More & Comment
  • من..

    غرق رویاهایم
    به تو می اندیشم
    تو که اینجا هستی
    سخت در آغوشم
    و چه از من دوری
    و چه تنهایم من
    و در این تنهایی
    به تو می اندیشم ..

    (محسن مختاری)

  • سامانه پیامکی

    موفق ترین سامانه ارسال پیامک در کشور
  • نوشته‌های تازه

    • بیهوده..
    • بجنب..
    • عاقبت..
    • چرند..
    • خودت باش..
  • دسته‌ها

    • اتفاقات
    • جملات قصار من
    • داستان
    • داستان کوتاه
    • دسته‌بندی نشده
    • دیده ها
    • عمومی
    • فلسفک
    • کلمات منظم
    • لطیفه
    • محسنیوس
    • مطالب جالب
    • نظرسنجی
    • یادداشتهای ذهنی مشوش
  • بایگانی

    • اردیبهشت ۱۳۹۸ (۱)
    • تیر ۱۳۹۷ (۱)
    • آذر ۱۳۹۴ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۴ (۱)
    • تیر ۱۳۹۴ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۴ (۱)
    • اردیبهشت ۱۳۹۴ (۳)
    • فروردین ۱۳۹۴ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۳ (۴)
    • بهمن ۱۳۹۳ (۳)
    • دی ۱۳۹۳ (۴)
    • آذر ۱۳۹۳ (۱)
    • آبان ۱۳۹۳ (۱)
    • مهر ۱۳۹۳ (۹)
    • شهریور ۱۳۹۳ (۲)
    • مرداد ۱۳۹۳ (۱)
    • تیر ۱۳۹۳ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۳ (۲)
    • اردیبهشت ۱۳۹۳ (۲)
    • فروردین ۱۳۹۳ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۲ (۱)
    • بهمن ۱۳۹۲ (۳)
    • دی ۱۳۹۲ (۱)
    • آذر ۱۳۹۲ (۴)
    • آبان ۱۳۹۲ (۱)
    • مهر ۱۳۹۲ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۲ (۳)
    • مرداد ۱۳۹۲ (۳)
    • تیر ۱۳۹۲ (۲)
    • خرداد ۱۳۹۲ (۲)
    • اردیبهشت ۱۳۹۲ (۲)
    • فروردین ۱۳۹۲ (۳)
    • اسفند ۱۳۹۱ (۳)
    • بهمن ۱۳۹۱ (۱)
    • دی ۱۳۹۱ (۲)
    • آذر ۱۳۹۱ (۴)
    • آبان ۱۳۹۱ (۲)
    • مهر ۱۳۹۱ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۱ (۱)
    • مرداد ۱۳۹۱ (۱)
    • تیر ۱۳۹۱ (۱)
    • خرداد ۱۳۹۱ (۴)
    • اردیبهشت ۱۳۹۱ (۵)
    • فروردین ۱۳۹۱ (۱)
    • اسفند ۱۳۹۰ (۳)
    • بهمن ۱۳۹۰ (۵)
    • دی ۱۳۹۰ (۲)
    • آذر ۱۳۹۰ (۱۲)
    • آبان ۱۳۹۰ (۷)
    • مهر ۱۳۹۰ (۱)
    • شهریور ۱۳۹۰ (۱)
  • تقویم

    بهمن ۱۴۰۱
    ی د س چ پ ج ش
        شهریور »
     12345678910111213141516171819202122232425262728293031  
  • آخرین دیدگاه‌ها

    • admin در واقعاااا؟؟!!
    • admin در وای وای وای!!
    • ماتادور در واقعاااا؟؟!!
    • مرتضی در وای وای وای!!
    • مرتضی در آدم..
  • اطلاعات

    • ورود
    • خوراک ورودی‌ها
    • خوراک دیدگاه‌ها
    • وردپرس
  • لینک های مفید

    بنیاد کتاب - کتابخانه ای به وسعت ایران
  • Friends & links

  • Pages

    • من ،کجا چرا ؟
  • Monthly archives

    • می 2019
    • جولای 2018
    • دسامبر 2015
    • سپتامبر 2015
    • جولای 2015
Powered by WordPress & Web Design Company
[ Back to top ]